Afleveringen

  • داستان گرداب نوشته ی صادق هدایت در مورد مردی به نام همایون است که دوستش بهرام میرزا به دلیل نامعلومی خودکشی می‌کند و بعد از آن حوادثی اتفاق می‌افتد که همایون احساس می‌کند که بهرام میرزا پنهانی با همسرش رابطه داشته و هما، تنها دخترش نیز نتیجه این رابطه است.


    فیلم گرداب به کارگردانی حسن هدایت و با بازی شهاب حسینی و لاله اسکندری اقتباسی از این داستان است.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • شنیدن این داستان به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمی شود.


    راوی داستان کودکی است که در واقع برادر زاده ی اسد چشم آبی است. دنیای کودکی با تمام کنجکاوی ها و سادگی هایش ...

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Zijn er afleveringen die ontbreken?

    Klik hier om de feed te vernieuwen.

  • درباره داستان کوتاه فردا در راه است بهرام صادقی


    اگر محتوای هر داستانی را، همان چیزی در نظر بگیریم که به خاطرش داستان ساخته شده است، آن‌وقت باید بپذیریم که ساختمان داستان تنها شکلی بوده که می‌توانسته آن محتوا را در خودش جای بدهد. گویی با اسکلت و استخوان‌بندی خواسته باشیم، روحی را که نامرئی است، قابل دیدن کنیم. درک این موضوع، آنقدر اهمیت دارد که به تمام دعواهای ما بر سر اهمیت فُرم یا محتوا، خاتمه می‌دهد. اما بحث دیگری را پیش می‌کشد و آن این‌ که، کدام داستان‌ها توانسته‌اند به این پایه برسند و مهم‌تر از آن، این سوال که آیا همۀ داستان‌های خوب در این قد و اندازه هستند یا خیر. جواب این است که داستانی خوب است که فرمِ آن توانسته باشد محتوایش را به خوبی بیان کند، چنان‌که هیچ فرم دیگری نتواند.

    «فردا در راه است»، داستان کوتاهی نوشتۀ بهرام صادقی است که می‌تواند مصداق خوبی برای مدعای ما باشد. در این داستان، محتوا، آجر به آجر همراه با ساختمان داستان شکل می‌گیرد. جسد مردی در مسجد محله روی زمین است و دو مرد، یکی پیر و دیگری جوان بالای سر جسد با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند. اولین چیزی که شروع می‌کند به ساخته شدن، اتمسفر و فضای داستان است. فضایی گُنگ، مبهم، تار و کدر که با کلمات ساخته می‌شود: «چه شبیه...»؛ «عجب دنیاییه...»؛ «باز جای شکرش باقیه که هوا خوبه...»؛ «خدا خودش رحم کنه...» و سپس آرام‌آرام به اتمسفر طبیعیِ فضا، که غرش رعد و شروع باران است، گره می‌خورد: «یک‌دفعه آسمان غُرید و برقِ خیره‌ای همه‌جا را روشن کرد...» حال‌وهوای داستان ابتدا با کلمات و بعد با توصیفِ شرایط کلیِ حاکم بر فضای داستان وضعیتی متزلزل و در حالِ فروپاشی را آشکار می‌کند. فضلی مُرده و غلام باید خوشحال باشد. اما غلام که همیشه به خاطر صنم، با فضلی مرافعه داشته و حتی آرزوی مرگ او را می‌کرده، حالا در حالِ خالی کردن سیلاب‌ از کوچه‌ای است که خانوادۀ فضلی در آن زندگی می‌کنند. در این جا، گفت‌وگوی پیرمرد و مردجوان، با ایجاد تعلیق بر سر ماجرای مرگِ فضلی، به پایان رسیده و مرکز روایت، از روی جسدِ فضلی، به غلام منتقل شده است که با یکتا پیراهنِ خیس از باران، بی‌آنکه استراحت کند یا سخنی بگوید، با قدرتی به اندازۀ سه مرد، سیلاب‌ِ مقابل خانه‌ها را به جلو می‌راند. می‌بینیم که بر خلافِ آنچه پیرمرد و مرد جوان انتظار داشتند، غلام از مرگ فضلی خوشحال نیست. می‌بینیم که صنم را که پابه‌پای مردم محل در حال جلو بردن سیلاب است، به خانه می‌برد. رنجِ او را از این‌که عزادارِ فضلی است می‌بینیم و بی‌قراری‌اش را که باز خانه را ترک کرده به محلِ سیل برمی‌گردد. آرام‌آرام آنچنان‌که اتمسفر داستان شکل گرفته و هراسِ ناشی از سیل و گزندِ آن، جایش را به نوعی آشوب و دلهرۀ ناشناخته می‌دهد، می‌بینیم که خشم و نفرت در دلِ غلام، جای خود را به عواطفی رقیق و دلسوزی نسبت به فضلی می‌دهد. بعد بی‌آنکه بخواهد کسی را در این میان مقصر بداند، گذشته را در رابطۀ خودش با صنم و فضلی به یاد می‌آورد: «چقدر غلام به فضلی اذیت کرده بود. اما همه‌اش زیر سر او بود؟ نه. تقصیر صنم بود. تقصیر از فضلی بود. تقصیر از خود او بود. زیر سر همه‌شان بود....» از اینجا به بعد، داستان جنبۀ دیگری از واقعیت را نشان می‌دهد. باد شروع به وزیدن می‌کند: «باد غوغا می‌کرد و دیوارها تاپ‌تاپ می‌ریختند...» سیمی پاره می‌شود و غلام و پیرمرد هر دو به موقع خودشان را نجات می‌‌دهند؛ بعد غلام برمی‌گردد به خانه و داستان همان‌طور که در ابتدا با پیرمرد شروع شده بود، اکنون نیز همراه با پیرمرد به خانۀ او می‌رود و گرهِ چگونگی مرگ فضلی با زبان او گشوده می‌شود که با خودش زمزمه می‌کند: «سرشب ... فضلی رفت زیر آورا ... طاقشون اومد پایین ...»


    نوشته فرشته نوبخت

    از وبلاگ:

    https://fereshtehpaidarnobakht.blogfa.com/post/85

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • جنگ جهانی دوم تمام شده است. مردی همبندش را که سال ها در اردوگاه نازی ها در بند بوده می بیند. می رود تا او را بعد از تحمل مدت ها اسارت، در آغوش بکشد اما دوست سرخپوستش سر باز می زند چرا که هنوز فکر می کند جنگ وجود دارد و نازی ها برای گرفتار کردن او ترفندی تازه ریخته اند...


    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • در داستان «قربانی» خسرو در اثر بیماری سل بستری و محکوم به مرگ است.


    علوی در قسمتی از داستان چنین می‌گوید: "از استخوانهای برجسته گونه‌هایش پیدا بود که مرگ قربانی تازه‌ای پیدا کرده بود اما این فکر در مغز من به هیچ‌وجه جا نمی‌گرفت. چطور می‌شود که خسرو بمیرد؟ چطور من باور کنم؟ چقدر امید داشت. یک مرتبه فکر مرگ به شکل مهیبی در نظر من مجسم شد، بالاخره سل فقط وسیله‌ای است. ممکن است که خسرو در کوچه راه برود و آجری او را بکشد این فکر زننده است.

    بدنم لرزید، خسرو به این جوانی با این همه فکر، با این همه امید، خسرو با این احساسات لطیف باید بمیرد."


    در تمام مدتی که این داستان رو میخوندم یاد نوشته های صادق هدایت بودم...

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • داستان کوتاه نامزد و مرگ اثر ژیل پرو، داستان زن و مرد جوانی است که در مواجهه‌ای چند ساعته، درونیات مشترکی را تجربه می‌کنند.


    اول داستان رو گوش کنید و بعد توضیحات رو بخونید:


    داستان دربارهٔ آندرو است که انتظار خدمت‌کاران تازه‌اش را می‌کشد. آن‌ها از ماشین پیاده می‌شوند. سه نفراند. زن و شوهر و دختربچه‌شان. دو صندوق بزرگ‌ هم بالای ماشین بسته‌اند. آندرو با آن‌ها آشنا می‌شود و اتاق‌شان را نشان می‌دهد. آندرو هرچند که نامزد دارد اما از همین دیدار اول حس می‌کند شیفتهٔ زن خدمتکار شده است. قرار می‌شود از فردا کار را شروع کنند. با این حال شوهر زن دچار بیماری قلبی‌ست. به همین دلیل موقع جابه‌جایی یکی از صندوق‌ها فشار زیادی بهش می‌آید و می‌میرد. زن آشفته و مغموم تصمیم می‌گیرد جنازهٔ شوهرش را به شهرشان برگرداند. به همین خاطر از آندرو خداحافظی می‌کند و نیامده می‌روند.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • داستان عشق و عاشقی در شهر شیراز اونم با قلم رسول پرویزی واقعا شنیدن داره. مربع عشقی و رفاقت هایی که برای عشق به دختر به نقطه پایان می رسند...

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • به نظرم این داستان بسیار به زندگی ما نزدیک است و با اندکی تامل میتوانیم رابطه ی آن را با زندگی روزمره خود درک کنیم. همه ی افراد یک شهر تبدیل به کرگدن می شوند و در نهایت یک نفر کماکان انسان می ماند، سوالات و ابهامات

    و آرزو هایی که برای این یک نفر در پایان باقی می ماند اوج کار و شاهکار نویسنده است.

    دنباله رو بودن، همرنگ جماعت شدن و ... آیا درست است یا غلط؟

    آیا همیشه باید مثل همه بود؟

    آیا مسیری که اکثر مردم در آن قرار دارند مسیر درست است؟

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • خواندن آثار سلینجر مانند پازلی است که باید قطعات آن را کنار هم چید و جریان فکری و شخصیت های داستانی این نویسنده بزرگ را به هم ارتباط داد.

    امیدوارم در رادیو حکایت در کنار هم بتونیم این پازل بزرگ را کامل کنیم.


    داستان کوتاه برادران واریونی که در سال 1943 توسط جروم دیوید سلینجر نوشته شده ماجرایی درباره ی جو واریونی که یک رمان نویس موفق و آینده‌دار است که برادرش سانی ـ سانی اسم مستعار سلینجر در کودکی بوده ـ نبوغ او را به طور غم‌انگیزی به سخره می­‌گیرد. سلینجر اجازه نداد این داستان چاپ شود، شاید چون در ماجرای فروشش به هالیوود شکست خورده بود و او می­‌خواست این قضیه را دفن کند و شاید هم چون بیش از حد درگیری‌­های روحی درونی‌­اش را به عنوان یک هنرمند جدی روایت کرده بود.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • ماجرای داستان کوتاه نابغه ی هوش نوشته ی طنز نویس شهیر ترکیه عزیز نسین درباره بت ساختن از افراد تهی و کوتوله است (که امروز با گسترش شبکه های اجتماعی حقیقتا به معضلی بزرگ تبدیل شده.) عزیز نسین این معضل بزرگ را به زبان طنز به سخره می گیرد و امروز به وضوح می توانیم ببینیم که بها دادن به این طیف از افراد چه آسیب هایی برای اجتماع در پی دارد.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • داستان کوتاه پالاس هتل تاناتوس داستانی کوتاه نوشته ی آندره موروا است که در دل رکود بزرگ اتفاق می افتد. سقوط بازار بورس آمریکا و گسترش رکود اقتصادی به تمام دنیا. در دل هر سقوط اقتصادی چه زندگی ها که به پایان می رسد و چه خودکشی هایی که اتفاق می افتد. آندره موروا این فضا را دستخوش داستان خود کرده.


    رکود بزرگ به رکود گسترده اقتصادی جهان، یک دهه پیش از آغاز جنگ جهانی دوم گفته می‌شود. آغاز بحران بزرگ در دنیا با نوسان، اما در اغلب کشورهای جهان از سال ۱۹۲۹ و پایان آن اواخر دهه ۱۹۳۰ یا اوایل ۱۹۴۰ بوده‌است. بحران بزرگ را می‌توان عمیق‌ترین، طولانی‌ترین و گسترده‌ترین بحران اقتصادی سده بیستم دانست. در قرن ۲۱ از بحران بزرگ، عموماً به عنوانی مثالی برای اقتصاد جهان که تا چه اندازه می‌تواند تنزل داشته باشد، استفاده می‌شود. این دوران در ایالات متحده آمریکا با کاهش ارزش سهام در تاریخ ۴ سپتامبر ۱۹۲۹ شروع گردید، در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۹۲۹ که سه‌شنبه سیاه نام گرفت، بورس آمریکا سقوط کرد و خبر آن در جهان پیچید. از آن پس طولی نکشید که جریان رکود اقتصادی در تمام کشورهای جهان به سرعت گسترش یافت.


    ترجمه: ابوالحسن نجفی

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • تقدیم به بهروز وثوقی ...


    کله‌کدو گفت شرط می‌بندم نمی‌توانی این قصه را بنویسی و وسط‌های قصه گریه‌ات نگیرد. من گفتم شرط می‌بندم تو نمی‌توانی این قصه را بشنوی و آخر سر نخندی. من شرطم را باختم. مثل همیشه. کله‌کدو اما، شرطش را برد. مثل همیشه. برای خواهرانم...

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • ماه رمضان و روزه و نماد های مشترکی برای همه ی ما ایرانی ها ...

    سحری ها و دعای سحر و تا لحظه ی آخر آب خوردن و بیدار ماندن های بعد از سحر....

    دم افطار و دعای ربنا و سنگین شدن های بعد از افطار...

    هندوانه و آب بستن به شکم و ...

    این داستان جلال آل احمد شاید گوشه ای از خاطرات همه ی ما باشد و افکار و شاید خرافاتی که خودمان یا اطرافیانمان در برهه ای با آنها مواجه بوده ایم یا هستیم.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • این داستان کوتاه برخلاف داستان‌های کوتاه متداولی که می‌شناسیم دیگر نقل واقعه نیست تا به تدریج اوج گیرد و پیشرفت کند تا به اوج رسد. پس از آن هم سیر نزولی خود را آغاز کند و گره داستانی را ذره ذره بگشاید تا در پایان داستان حالتی بسامان گیرد .

    انچه در این داستان میخوانیم عادت ساده گلدوزی و دلبستگی خانم به گل‌کاری، فضای سبز خانه و درخت خرمالو وسط حیاط ما گفت ‌و گوهایی عادی با ملوک خانم وزیری، دوست زمان بچگی و عزیز خاتون، عمه خانم است. اتفاقاتی هم که در تمام این سال‌ها در خانه رخ می‌دهد از دست دادن بچه‌ای است که گلبانو بعد از سال‌ها دوا و درمان در رحم داشت. بازنشستگی شازده، دفن نشان‌های شازده، مرگ گلبانو و شازده، حضور مستأجری در خانه و بالاخره سفر زیارتی خانم به مشهد است

    گویی قصد نویسنده ان است که بگوید،بدون فراز و نشیب نیز قدرت قلم قوی دارد.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • این داستان کوتاه برخلاف داستان‌های کوتاه متداولی که می‌شناسیم دیگر نقل واقعه نیست تا به تدریج اوج گیرد و پیشرفت کند تا به اوج رسد. پس از آن هم سیر نزولی خود را آغاز کند و گره داستانی را ذره ذره بگشاید تا در پایان داستان حالتی بسامان گیرد .

    انچه در این داستان میخوانیم عادت ساده گلدوزی و دلبستگی خانم به گل‌کاری، فضای سبز خانه و درخت خرمالو وسط حیاط ما گفت ‌و گوهایی عادی با ملوک خانم وزیری، دوست زمان بچگی و عزیز خاتون، عمه خانم است. اتفاقاتی هم که در تمام این سال‌ها در خانه رخ می‌دهد از دست دادن بچه‌ای است که گلبانو بعد از سال‌ها دوا و درمان در رحم داشت. بازنشستگی شازده، دفن نشان‌های شازده، مرگ گلبانو و شازده، حضور مستأجری در خانه و بالاخره سفر زیارتی خانم به مشهد است

    گویی قصد نویسنده ان است که بگوید،بدون فراز و نشیب نیز قدرت قلم قوی دارد.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • عروسک پشت پرده داستان کوتاهی از صادق هدایت است که می‌تواند به جهتی رمانتیک نیز به حساب آید. این داستان در مجموعه سایه‌روشن در سال ۱۳۱۲ به چاپ رسید.

     این داستان تاحدی به داستان پیگمالیون در اسطوره های یونانی شباهت دارد که برنارد شاو با اقتباس از آن نمایشنامه‌ پیگمالیون را نوشته و فیلم موزیکال بانوی زیبای من بر اساس آن ساخته شده است. همچنین فیلم سینمایی ساحره با کارگردانی داود میرباقری نیز بر اساس این داستان ساخته شده است.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • این داستان رو بعد از دیدن برنامه اکنون و مصاحبه ی سروش صحت با مصطفی مستور از کتاب اتوبوس پیر نوشته ی ریچارد براتیگان انتخاب کردن و براتون روایت کردم. امیدوارم همونقدر که من لذت بردم شما هم لذت ببرید.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • ماهی سیاه کوچولو یکی از داستان‌های کودکان، نوشته صمد بهرنگی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد. قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر می‌کند و سفری دور و دراز را با تجربه‌های متفاوت برای رسیدن به رهایی آغاز می‌کند.ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنین جایزه ۶ امین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و دیپلم افتخار جایزهٔ دوسالانه براتیسلاوای چک‌اسلواکی برای تصویرگری کتاب کودک را در سال ۱۹۶۹ دریافت کرده است.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • ای افسوس...

    سرزمین کیکاووس...

    لگد کوب قزاق روس...


     داستان دوستی خاله خرسه حکایتی از مشکلات مردم فلک زده ی ایران در سالهای جنگ اول جهانی است. ایرانیان از پیش روسها را خرس می خواندند این روایت از شکست های ایرانیان در جنگهای ایران و روس و جدا کردن قفقاز از ایران آغاز شد. ایرانیان شکست خورده دشمن زورگو را به خرسی بی پروا مثل زدند که سالهای پس از آن هم ستمگرانه همواره باج خواهی می کرد.

    روس ها و انگلیسی ها در سالهای حکومت قاجاریان مانند دو لبه ی قیچی مخالف هم اما برای تخریب ایران هماهنگ حرکت می کردند. تلاشهای قجر ها در گرسنه و خرافاتی نگه داشتن مردم هم مزید بر علت شد و رفته رفته سلطه ی بیگانه چونان اختاپوسی گران بند بند وجود ما را در بر گرفت

    و کار را به جایی رساند که ناصرالدین شاه از سر استیصال می گفت می خواهم به جنوب مملکت بروم سفیر روس اعتراض می کند می خواهم به شمال مملکت بروم سفیر انگلیس اعتراض می کند  ای مرده شوی سلطنتی را ببرد که شاه حق ندارد به شمال و جنوب مملکتش سفر کند. وضع ما در دوران مظفرالدین شاه بد تر شد و با انقلاب مشروطه حکم کتاب شیرازه در رفته ای را پیدا کردیم که محمد علی شاه گمان کرد می تواند به استبداد صغیرش شیرازه کند و سامان دهد . با فتح تهران و بد تر شدن شرایط، امان از مردم برید و رکودی وحشتناک سرتاسر کشور را فرا گرفت و با همان حالت در حالی که احمد شاه جوان و عاشق پیشه به تازگی از قیمومیت خارج و تاج و تخت را در امر خود داشت جهان وارد جنگ اول جهانی شد . سوء تدبیر ها و یا شاید اقتضای شرایط ما را هم در گیر جنگ نمود و ایرانیان مفلوک و گرسنه مهمانان ناخوانده ای را در سرزمین خود دیدند از نسل همان خرسهای روسی و روباههای انگلیسی . در این شرایط بود که قحطی در ایران آغاز شد و در فاصله ی 1296 تا 1298 به قول محققین بزرگترین قتل عام تاریخ در ایران اتفاق افتاد این سال همان سال گرانی ست که بزرگتر ها به ما می گفتند . در این سالها بود که حدود 8-9 میلیون آدم در ایران تلف شدند و خدا میداند چه شد.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.