Afleveringen
-
خلاصه قسمت قبل :
در قسمت قبلی تعریف کردم که فریدون به تخت نشست و حکومتش رو سفت و محکم کرد و بعد تصمیم گرفت سه تا پسرش رو زن بده، یه شرایط سختی گذاشت برای عروس ها و یکی رو فرستاد تا برای پسراش زن پیدا کنه. اون بابا هم توی یمن دختر های شاه یمن رو پیدا کرد. سلم و تور و ایرج رفتند یمن خواستگاری. بابا دختر ها، سروشاه موافق نبود اما جرعتش رو هم نداشت جواب نه بده! برای همین کلی نقشه کشید که نده دختر ها رو ولی در آخر پس این سه تا پسر برنیومد و پسر ها با سه تا عروس داشتند برمیگشتند پیش فریدون که سر راهشون یه اژدهای عظیم سبز شد! -
خلاصه قسمت قبلی:
در قسمت قبلی تعریف کردم که فریدون به دنیا اومد و به لطف فرانک، مامان بلابرده ی فریدون، ضحاک دربدر هرچی این در و اون در زد نتونست پیداش کنه و فردیدون هم بزرگ شد و فهمید کیه و بعد از قیام کاوه آهنگر، به کمک آهنگر ها و مردم و دو تا داداش هاش، از فرصت استفاده کرد و رفت به جنگ ضحاک و بعد از یه ماجراهایی و کلی شل کن سفت کنی که سروش راه انداخته بود بالاخره موفق شد این موجود خبیث رو توی کوه دماوند به بند بکشه و خودش بر تخت نشست، در حالی که شهرناز و ارنواز رو هم پیش خودش به عنوان همسر نگه داشت. -
Zijn er afleveringen die ontbreken?
-
در قسمت قبلی گفتم براتون که علارقم تلاش های مذبوحانه ضحاک جون، آقا فریدون به دنیا اومد. توی داستان با والدین فری آشنا شدیم و شنیدیم که چطور این بچه رو با چه بدبختی بزرگش کردند واقعا خسته شدند و همچنین گفتیم چطوری به چنگ ضحاک نیفتاد و این بیچاره به هر دری زد نتونست پیداش کنه.
با یه شخصیت دیگه ای هم توی قسمت قبل آشنا شدیم به نام کاوه آهنگر که بعد از اقدام تبلیغاتی ضحاک برای جلب رضایت مردمی، شورشی به پا کرد و یه اپوزوسیونی تشکیل داد علیه آقای ضحاک و راه افتادند دنبال فریدون گشتن تا بالاخره پیداش کردند. -
در قسمت قبلی ماجرا رو تا اونجایی پیش رفتیم که ضحاک با کمک شیطون شیطون جای باباش رو گرفت و شیطون ناکس کاری کرد که ضحاک اگر بخواد هم نتونه آدم خوبی باشه! البته ضحاک هم خودش بعد از به قدرت رسیدن بدی رو از حد برده بود و شیطون رو درس میداد. از طرف دیگه مردم ایران که از دست جمشید عاصی شده بودند، خوشی زد زیر دلشون و جمع شدند و قدرت رو به ضحاک تقدیم کردند و ضحاک هم با کشتن جمشید و ازدواج با دختران جمشید پادشاهی اش رو قانونی کرد.
در آخر هم ضحاک خوابی دید که تعبیرش این بود که فریدون به دنیا خواهد آمد و بساط ات رو جمع میکنه!
اونم دستور داد که برید هر نشانی از فریدون دیدید از بین ببرید و این فریدون رو تا بچه است بکشیدش. -
خلاصه قسمت قبلی:
در قسمت قبلی یه معرفی کوتاه داشتیم از کتاب بینظیر شاهنامه و بعد از اون داستان رو با پادشاهی کیومرث شروع کردیم بعدش رفتیم سراغ سیامک، بعدش هوشنگ، و گفتیم که چطوری دیو ها رو شکست داد. پادشاه بعدی تهمورس بود و تعریف کردیم چطور دیو ها رو به بند کشید و بعد از تهمورس جمشید اومد که دیگه شب و روز برای دیو ها نگذاشته بود! تا یه ذره حوصله اش سر میرفت تن این دیو های بدبخت میلرزید که الان دوباره یه کاری دستشون میده! در آخر داستان هم گفتم که آقا جمشید اینقدر مغرور شده بود که دیگه خدا رو بنده نبود و اصلا میگفت من خود خدا ام و همه باید من رو بپرستند!
این پنج نفر همین طور پسر بعد از پدر اومدند و چهار تا از اونها شدند چهار پادشاه اول سلسله پیشدادیان و فقط سیامک زبون بسه نتونست به پادشاهی برسه چون قبل از اینکه باباش بمیره، به دست دیو ها کشته شد. -
این اولین قسمت از اولین فصل دیوان است.
در این قسمت من براتون از اول شاهنامه شروع میکنم به طور خودمونی تعریف کردن که اصلا داستان شاهنامه چیه و از اولین پادشاه شاهنامه که باشه کیومرث شروع میکنم و میرم جلو...