Afleveringen

  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۸

    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    هزار شکر که ديدم به کام خويشت باز

    ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

    روندگان طريقت ره بلا سپرند

    رفيق عشق چه غم دارد از نشيب و فراز

    غم حبيب نهان به ز (جستجوی) گفت و گوی رقيب

    که نيست سينه‌ی ارباب کينه محرم راز

    اگر چه حسن تو از عشق غير مستغنی‌ست

    من آن نيم که از اين عشقبازی آيم باز

    چه گويمت که ز سوز درون چه می‌بينم

    ز اشک پرس حکايت که من نيم غماز

    چه فتنه بود که مشاطه‌ی قضا انگيخت

    که کرد نرگس مستش سیه به سرمه‌ی ناز

    (که گِرد نرگس شوخش کشید سرمه‌ی ناز)

    بدين سپاس که مجلس منور است به دوست

    گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

    غرض کرشمه‌ی حسن است ور نه حاجت نيست

    جمال دولت محمود را به زلف اياز

    غزل‌سرایی ناهيد صرفه‌ای نبرد

    در آن مقام که حافظ برآورد آواز



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۷

    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

    روی بنمای و مرا گو که ز جان دل برگير

    پيش شمع آتش پروانه به جان گو درگير

    در لب تشنه‌ی ما بين و مدار آب دريغ

    بر سر کشته‌ی خويش آی و ز خاکش برگير

    ترک درويش (مکن) مگير ار نبود سيم و زرش

    در غمت سيم شمار اشک و رخش را زر گير

    چنگ بنواز و بساز ار نبود عود (منال) چه باک

    آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گير

    در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص

    ور نه با گوشه‌ رو و خرقه‌ی ما بر سر گير

    صوف برکش ز سر و باده‌ی صافی درکش

    سيم درباز و به زر سيمبری در بر گير

    دوست گو يار شو و هر دو (که) جهان دشمن باش (از هر که جهان باز آمد)

    بخت گو پشت (کن و) مکن روی زمين لشکر گير

    ميل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش

    بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گير

    رفته گير از برم و ز آتش و آب دل و چشم

    گونه‌ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گير

    حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را

    که ببين مجلسم و ترک سر منبر گير



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • Zijn er afleveringen die ontbreken?

    Klik hier om de feed te vernieuwen.

  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۶

    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    نصيحتی کنمت بشنو و بهانه مگير

    هرآنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير

    ز وصل روی جوانان تمتعی بردار

    که در کمينگه عمر است مکر عالم پير

    نعيم هر دو جهان پيش عاشقان به (دو جو) جویی

    که اين متاع قليل است و آن عطای (حقیر) کثير

    معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم

    که درد (عشق) خويش بگويم به ناله بم و زير

    بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم

    اگر موافق تدبير من (رود) شود تقدير

    چو قسمت ازلی بی‌ حضور ما کردند

    گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگير

    چو لاله در قدحم ريز ساقيا می و مشک

    که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمير

    بيار ساغر در خوشاب ای ساقی

    حسود گو کرم آصفی ببين و بمير

    به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار

    ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصير

    می دوساله و محبوب چارده ساله

    همين بس است مرا صحبت صغير و کبير

    دل رميده‌ی ما را که پيش (دست) می‌گيرد

    خبر دهيد به مجنون خسته از زنجير

    حديث توبه در اين بزمگه مگو حافظ

    که ساقيان کمان ابرويت زنند به تير



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۵

    فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان

    يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور (شمس‌الدین محمد جوینی)

    کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

    ای (این) دل غمديده حالت (حالش) به شود دل بد مکن

    وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور

    گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

    چتر گل در (بر) سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما (نبود، نگشت) نرفت

    دايما يکسان نباشد حال (کار) دوران غم مخور

    هان مشو نوميد چون واقف نه ای از سر غيب

    باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

    ای دل ار سيل (بلا) فنا بنياد هستی برکند

    چون تو را نوح است کشتيبان ز طوفان غم مخور

    در بيابان گر به (ز) شوق کعبه خواهی زد قدم

    سرزنش‌ها گر کند خار مغيلان غم مخور

    گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعيد

    هيچ راهی نيست کان را نيست پايان غم مخور

    حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب

    جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

    حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار

    تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۴

    مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان

    ديگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور

    گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور

    ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن

    با بلبلان بی‌دل شيدا مکن غرور

    از دست غيبت تو شکايت نمی‌کنم

    تا نيست غيبتی نبود لذت حضور

    گر ديگران به عيش و طرب خرمند و شاد

    ما را غم نگار بود مايه سرور

    زاهد اگر به حور و قصور است اميدوار

    ما را شرابخانه قصور است و يار حور

    می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی

    گويد تو را که باده مخور گو هوالغفور

    حافظ شکايت از غم هجران چه می‌کنی؟

    در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۳

    مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان

    ای خرم/ از فروغ/ رخت لاله‌/زار عمر

    بازآ که ريخت بی گل رويت بهار عمر

    از ديده گر سرشک چو باران چکد رواست

    کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر

    اين يک دو دم که (دولت) مهلت ديدار ممکن است

    درياب کار ما که نه پيداست کار عمر

    تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد؟

    هشيار گرد هان که گذشت اختيار عمر

    دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد

    بيچاره دل که هيچ نديد از گذار عمر

    انديشه از محيط فنا نيست هر که را

    بر نقطه‌ی دهان تو باشد مدار عمر

    در هر طرف ز خيل حوادث کمينگه‌یست

    زان رو عنان‌گسسته دواند سوار عمر

    بی‌عمر زنده‌ام من و زين بس عجب مدار

    روز فراق را که نهد در شمار عمر

    حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان

    اين نقش ماند از قلمت يادگار عمر



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۲

    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

    گر بود عمر (و) به ميخانه (روم) رسم بار دگر

    بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

    خرم آن روز که با ديده‌ی گريان بروم

    تا زنم آب در ميکده يک بار دگر

    معرفت نيست در اين قوم (خدایا) خدا را سببی

    تا برم گوهر خود را به خريدار دگر

    يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت

    حاش لله که روم من ز پی يار دگر

    گر مساعد شودم دايره‌ی چرخ کبود

    هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

    عافيت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

    غمزه‌ی شوخش و آن طره‌ی طرار دگر

    راز سربسته‌ی ما بين که به دستان گفتند

    هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

    هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

    کندم قصد دل ريش به آزار دگر

    باز گويم نه در اين واقعه حافظ تنهاست

    غرقه گشتند در اين باديه بسيار دگر



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۱

    مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل

    شب وصل (قدر) است و طی شد نامه‌ی هجر

    سلامٌ فيهِ حتی مطلع الفجر

    دلا در عاشقی ثابت‌قدم باش

    که در اين ره نباشد کار بی اجر

    من از رندی نخواهم کرد توبه

    و لو آذَيتَنی بالهَجر و الحَجر

    برآی ای صبح روشن‌دل خدا را

    که بس تاريک می‌بينم شب هجر

    دلم رفت و نديدم روی دلدار

    فغان از اين تطاول آه از اين زجر

    وفا خواهی جفاکش باش حافظ

    فان الرَّبحَ و الخَسرانَ فی التَّجر



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۵۰

    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

    روی بنمای و وجود خودم از ياد ببر

    خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

    ما چو داديم دل و ديده به طوفان بلا

    گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر

    سينه گو شعله‌ی آتشکده فارس بکش

    ديده گو آب رخ دجله‌ی بغداد ببر

    زلف چون عنبر خامش که ببويد هيهات

    ای دل خام‌طمع اين (هوس) سخن از ياد ببر

    دولت پير مغان باد که باقی سهل است

    ديگری گو برو و نام من از ياد ببر

    سعی نابرده در اين راه به جایی نرسی

    مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر

    روز مرگم نفسی وعده‌ی ديدار بده

    وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

    دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشم

    يا رب از خاطرش انديشه‌ی بيداد ببر

    حافظ انديشه کن از نازکی خاطر يار

    برو از درگهش اين ناله و فرياد ببر



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۹

    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

    ای صبا نکهتی از خاک ره يار بيار

    ببر اندوه دل و مژده‌ی (دیدار) دلدار بيار

    نکته‌ای روح‌فزا از دهن (یار) دوست بگو

    نامه‌ای خوش‌خبر از عالم اسرار بيار

    تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام

    شمه‌ای از نفحات نفس يار بيار

    به وفای تو که خاک ره آن يار عزيز

    بی غباری که پديد آيد از اغيار بيار

    گردی از رهگذر دوست به کوری رقيب

    بهر آسايش اين ديده‌ی خون‌بار بيار

    خامی و ساده‌دلی شيوه‌ی جانبازان نيست

    خبری از بر آن دلبر عيار بيار

    شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن

    به اسيران قفس مژده‌ی گلزار بيار

    کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست

    عشوه‌ای زان لب شيرين شکربار بيار

    روزگاری‌ست که دل چهره‌ی مقصود نديد

    ساقيا آن قدح آينه‌کردار بيار

    دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگين کن

    وانگه‌ش مست و خراب از سر بازار بيار



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۸

    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

    ای صبا نکهتی از کوی فلانی (۶) به من آر

    زار و بيمار غمم راحت جانی به من آر

    قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسير مراد

    يعنی از خاک در دوست نشانی به من آر

    در کمينگاه نظر با دل خويشم جنگ است

    ز ابرو و غمزه‌ی او تير و کمانی به من آر

    در غريبی و فراق و غم دل پير شدم

    ساغری می ز کف تازه‌جوانی به من آر

    منکران را هم از اين می دو سه ساغر بچشان

    وگر ايشان نستانند روانی به من آر

    ساقيا عشرت امروز به فردا مفکن

    يا ز ديوان قضا خط امانی به من آر

    دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفت

    کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـااااااااا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۷

    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    صبا (۱۲۴) ز منزل جانان گذر دريغ مدار

    وز او به عاشق بی‌دل خبر دريغ مدار

    به شکر آن که شکفتی به کام (دل) بخت ای گل

    نسيم وصل ز مرغ سحر دريغ مدار

    حريف عشق تو بودم چو ماه نو بودی

    کنون که ماه تمامی نظر دريغ مدار

    جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است

    ز اهل معرفت اين مختصر دريغ مدار

    کنون که چشمه‌‌ی قند است لعل نوشينت

    سخن بگوی و ز طوطی شکر دريغ مدار

    مکارم تو به آفاق می‌برد شاعر

    از او وظيفه و زاد سفر دريغ مدار

    چو ذکر خير طلب می‌کنی سخن اين است

    که در بهای سخن سيم و زر دريغ مدار

    غبار غم برود حال (به) خوش شود حافظ

    تو آب ديده از اين رهگذر دريغ مدار



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۶

    مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان

    عيد است و آخر گل و ياران در انتظار

    ساقی به روی (یار) شاه ببين ماه و می بيار

    گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست

    از می کنند روزه‌گشا طالبان يار

    دل برگرفته بودم از ايام گل ولی

    کاری (نکرد) بکرد همت پاکان روزه‌دار

    جز نقد جان به دست ندارم شراب کو

    کان نيز بر کرشمه ساقی کنم نثار؟

    خوش دولتی‌ست خرم و خوش خسروی کريم

    يا رب ز چشم‌زخم زمانش نگاه دار

    می خور به شعر بنده که زيبی دگر دهد

    جام مرصع تو بدين در شاهوار

    دل در جهان مبند و به مستی سوال کن

    از فيض جام (و) قصه جمشيد کامکار

    زان جا که پرده‌پوشی عفو کريم توست

    بر قلب ما ببخش که نقدی‌ست کم‌عيار

    ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

    تسبيح (ما) شيخ و خرقه‌ی رند شرابخوار

    حافظ چو رفت روزه و (شیطان ز بند جست) گل نيز می‌رود

    ناچار باده نوش که از دست رفت کار



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۵

    مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل

    الا ای طوطی گويای اسرار

    مبادا خاليت شکر ز منقار

    سخن سربسته گفتی با حريفان

    خدا را زين معما پرده بردار

    به روی ما زن از ساغر گلابی

    که خواب‌آلوده‌ايم ای بخت بيدار

    چه ره بود اين که زد در پرده مطرب

    که می‌رقصند با هم مست و هشيار

    از آن افيون که ساقی در می افکند

    حريفان را نه سر ماند (و) نه دستار

    خرد هرچند نقش (نقد) کائنات است

    چه سنجد پیش عشق (نقش) کیمیاکار

    سرت سبز و دلت خوش باد جاويد

    که خوش نقشی نمودی از خط يار

    بت چينی عدوی دين و (ما مست) دل‌هاست

    خداوندا دل و دينم نگه دار

    سکندر را نمی‌بخشند آبی

    به زور و زر ميسر نيست اين کار

    بيا و حال اهل درد بشنو

    به لفظ اندک و معنی بسيار

    به مستوران مگو اسرار مستی

    حديث جان (مپرس از) مگو با نقش ديوار

    به يمن (رایت) دولت منصور شاهی

    علم شد حافظ اندر نظم اشعار

    خداوندی به جای بندگان کرد

    خداوندا ز آفاتش نگه دار



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۴

    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    معاشران گره از زلف يار باز کنيد

    شبی خوش است بدين (وصله) قصه‌اش دراز کنيد

    حضور خلوت انس است و دوستان جمع‌اند

    و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد

    رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گويند

    که گوش هوش به پيغام اهل راز کنيد

    به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

    گر اعتماد بر الطاف کارساز کنيد

    ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است

    چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد

    نخست موعظه پير صحبت اين حرف است

    که از مصاحب ناجنس احتراز کنيد

    هر آن کسی که در اين حلقه نيست زنده به عشق

    بر او نمرده به فتوای من نماز کنيد

    وگر طلب کند انعامی از شما حافظ

    حوالتش به لب يار دلنواز کنيد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۳

    مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان

    بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنيد

    از يار آشنا (خبر، نفس) سخن آشنا شنيد

    ای شاه حسن (سایه ز درویش برمگیر) چشم به حال گدا فکن

    کاين گوش بس حکايت شاه و گدا شنيد

    خوش می‌کنم به باده‌ی مشکين مشام جان

    کز دلق‌پوش صومعه بوی ريا شنيد

    سر خدا که عارف سالک به کس نگفت

    در حيرتم که باده‌فروش از کجا شنيد

    يا رب کجاست محرم رازی که يک زمان

    دل شرح آن دهد که چه (دید) گفت و چه‌ها شنيد

    اينش سزا نبود دل حق‌گزار من

    کز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد

    محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد

    از گلشن زمانه که بوی وفا شنيد

    ساقی بيا که عشق ندا می‌کند بلند

    کان کس که گفت قصه‌ی ما هم ز ما شنيد

    ما باده زير خرقه نه امروز (می‌کشیم) می‌خوريم

    صد بار پير ميکده اين ماجرا شنيد

    ما می به بانگ چنگ نه امروز (می‌خوریم) می‌کشيم

    بس دور شد که گنبد چرخ اين صدا شنيد

    پند حکيم عین صواب است و محض خير

    فرخنده (بخت آن) (آن کسی) که به سمع رضا شنيد

    حافظ وظيفه‌ی تو دعا گفتن است و بس

    دربند آن مباش که نشنيد يا شنيد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۲

    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    بيا که رايت منصور پادشاه رسيد

    نويد فتح و بشارت به مهر و ماه رسيد

    جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت

    کمال عدل به فرياد دادخواه رسيد

    سپهر دور خوش اکنون (زند) کند که ماه آمد

    جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسيد

    ز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن

    قوافل دل و دانش که مرد راه رسيد

    عزيز مصر به رغم برادران غيور

    ز قعر چاه برآمد به اوج (جاه، گاه) ماه رسيد

    کجاست صوفی دجال‌فعل ملحدشکل

    بگو بسوز که مهدی دين‌پناه رسيد

    صبا بگو که چه ها بر سرم در اين غم عشق

    ز آتش دل سوزان و دود آه رسيد

    ز شوق روی تو شاها بدين اسير فراق

    همان رسيد کز آتش به (روی) برگ کاه رسيد

    مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول

    ز ورد نيم شب و درس صبحگاه رسيد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۱

    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    معاشران ز حريف شبانه ياد آريد

    حقوق بندگی مخلصانه ياد آريد

    به وقت سرخوشی از آه و ناله‌ی عشاق

    به صوت و نغمه‌ی چنگ و چغانه ياد آريد

    چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی

    ز عاشقان به سرود و ترانه ياد آريد

    چو در ميان مراد آوريد دست اميد

    ز عهد صحبت ما در ميانه ياد آريد

    سمند دولت اگر چند (سرکش است ولی) سرکشيده رود

    ز همرهان به سر تازيانه ياد آريد

    نمی‌خوريد زمانی غم وفاداران

    ز بی‌وفایی دور زمانه ياد آريد

    به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال

    ز روی حافظ و (آن) اين آستانه ياد آريد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۴۰

    فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

    (حسن طلب، ادب طلب)

    ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزيد

    وجه می می‌خواهم و مطرب، که می‌گويد رسيد؟

    شاهدان در جلوه و من شرمسار کيسه‌ام

    بار عشق و مفلسی صعب است می‌بايد کشيد

    قحط جود است آبروی خود نمی‌بايد فروخت

    باده و گل از بهای خرقه می‌بايد خريد

    گوييا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش

    من همی‌کردم دعا و صبح صادق می‌دميد

    با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ

    از کريمی گوييا در گوشه‌ای بویی شنيد

    دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک

    جامه‌ای در نيک‌نامی نيز می‌بايد دريد

    اين لطايف کز لب لعل تو من گفتم که گفت؟

    وين تطاول کز سر زلف تو من ديدم که ديد؟ (ترصیع)

    عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق

    گوشه‌گيران را ز آسايش طمع بايد بريد

    تير عاشق‌کش ندانم بر دل حافظ که زد

    اين قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکيد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
  • «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۲۳۹

    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

    رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد

    وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد

    صفير مرغ برآمد بط شراب کجاست؟

    فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد؟

    ز روی ساقی مهوش گلی بچين امروز

    که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد

    ز ميوه‌های بهشتی چه ذوق دريابد

    هر آن که سيب زنخدان شاهدی نگزيد؟

    چنان کرشمه‌ی ساقی دلم ز دست ببرد

    که با کسی دگرم نيست برگ گفت و شنيد

    مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب

    به راحتی نرسيد آن که زحمتی نکشيد

    من اين مرقع رنگين چو گل، بخواهم سوخت

    که پير باده‌فروشش به جرعه‌ای نخريد

    بهار می‌گذرد دادگسترا درياب

    که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشيد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

    Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy